با سلام و عرض خسته نباشید
من الان حدود 4 ماه از زندگی مشترکم با همسرم میگذره. کار ایشون تولیدی و من کارمندم...ایشون با پدر و مادر و برادرش بصورت یکجا کار می کنند و از ساعت 8 صبح تا 9 شب با هم هستند...مادرشوهرم خیلی از شوهر من توقع داره..در ضمن شوهرم نوه دایی پدرم هست من از ابتدا پدر و مادرشون رو میشناختم همه به من میگفتن زن بدجنسیه ولی من گفتم پسرش آدم خوبیه و بنظر مستقل میاد ...مشاوره عزیز دارم دیوونه میشم اون بیشتر از همه کارش و بعد خانوادش مهمه براش ... مامانش بگه بیا کمکم فرش بشور میره ...فقط از این انتظار داره بچه اخر خانوادست... چکار کنم عقاید مادرشم واقعا قدیمیه ...از لحاظ فرهنگی هم در سطح پایینی قراردارن...الانم سه روزه بخاطر موضوعی که مقصرش برادرش و زنداداشش بوده با هم دعوا کردیم و موبایلشو به سمت من پرت کرد که کلی کبود شد پام و الان سه روزه اومدم خونه بابام ... اصلا بهم زنگ نزده و به مامانم زنگ زده گفته این دوست داره همش قهر کنه که من گل و شیرینی بیارم آشتی کنه... دوست داشت بیاد دوستم نداشت میل خودشه... مامانمم گفت که صدای مادرش میومده که بهش میگفته گوشیو بده من بده من....ترخدا بگید من باهاش چکار کنم... همش دعواهای ما مسببش دیگرانن.....
بچه ها ترخدا راهنماییم کنید....چطور با همسرم رفتار کنم که همیشه باهام با ادب و احترام برخورد کنه....چطور بفهمونم بهش که حرفمو یا خواستمو منطقی بگم بهش.... چکار کنم مامانش از چشمش بیفته....